۱۰ ثانیه به عکس بالا نگاه کنید. خیلی اعصاب خوردکنه. نه؟

 

من هیچوقت نرفتم دنبال معنای واقعی کلمه جهان سوم» و سعی کردم معناش رو از روی مثال‌هاش یا جاهایی که به کار میره به دست بیارم. شاید منطقی نباشه ولی معنایی که در ذهن من برای این کلمه شکل گرفت این جمله بود:

 

اگر فرض کنیم آینده هر نفر تابع "تلاش خودش" و "عوامل بیرونی" باشه، جهان سوم جاییه که عوامل بیرونی مستقل از تلاش هر نفر می‌تونه آینده‌اش رو به فنا بده. در واقع فرض کنید دو تا تابع داریم که می‌خواهیم اون هارو بیشینه کنیم:

 

F(x,y) = x + y

F(x,y) = xy

دومی خیلی تابع مسخره‌ای هستش چون ممکنه y صفر باشه و اونوقت فرقی نداره دیگه x چند باشه.

این تابع مسخره، ایرانی بودنه!

 

این مسئله شاید تا ابد هم همراهت بمونه. مثال:

دانشجوی ایرانی خفنی که علی رغم اینکه مهارتش برای همه ثابت شده است و نمیتونه گوگل کار کنه چون ایرانیه. همین قدر مسخره!

 

در داخل ایران هم حس می‌کنم تعداد کسانی که به خاطر عوامل بیرونی به فنا رفتند از کسانی که به خاطر تلاش نکردن خودشون به فنا رفتند بیشتره. در حالی که شاید این شرایط مثلا برای یه دانشجوی فنلاندی نباشه.

 

خیلی وقت‌ها ممکنه اینطور عوامل بیرونی رو نبینیم. مثلا ۸۰ سال پیش یکی تصمیم گرفته که سربازی تو کشور اجباری باشه، فکر می‌کنید سربازی بین چندتا زوج فاصله انداخته و حتی باعث شده رابطشون به هم بخوره؟ فکر می‌کنید باعث اپلای/ادامه تحصیل اجباری چند نفر شده؟ چند نفر رو افسرده کرده؟ و از همه وحشتناک تر چند نفر تو سربازی وقتی بالا برجک تو عمق تنهایی شون شناور بودند، خودشون رو متقاعد کردند و وقتی اومدند پایین خودشون رو کشتند؟ 

این جهان سومی که من تو ذهنم ساختم انقدر پلید و پست بوده که به مردمش یاد داده که اگر کسی از سربازی بدش بیاد بچه ننه است! یا مثلا سربازی خدمت به میهن و کسی که سربازی نره وطن فروش!

 

قسمت دردآور قضیه دقیقا همینجاست که این عوامل بیرونی normalize شدند. یعنی ما دیگه قبول کردیم که این ها بخشی از زندگیه و خب باید طی شن دیگه. شخص شاید خودش متوجه این عوامل نباشه و بلاهایی که سرش میاد رو از کوتاهی خودش ببینه، خودش رو سرزنش کنه و شوربختی‌اش رو از همت کم خودش ببینه.

 

اصلا تا حالا فکر کردید چرا ما باید مجبور باشیم اپلای کنیم؟ حقیقتش ۴ سال پیش فکر می‌کردم اینایی که اپلای می‌کنند وطن فروشن و بخاطر مک دونالد و یکم زرق و برق دارند میرن اونور. انسان باید جنگجو باشه و این حرفا. ولی وقتی میبینم هر چقدر من تلاش کنم فایده نداره. هر چقدر کار کنم و خفن شم بازم آخرش حداقل ۱۰ سال طول میکشه تا بتونم خونه بخرم. و اینکه میبینم ممکنه شب بخوابم و صبح بیدار شم ببینم سرمایه ام نصف شده یا همه چیز سه برابر گرون شده یا مجبور شدم فلان کار رو کنم که تا دیروز نمیکردم، باعث میشه به باورهای گذشته ام بخندم که چقدر احمقانه و کورکورانه بود.

 

بگذریم

من این مدت عصبی‌ام، خیلی خیلی عصبی. وقت‌هایی که عصبی‌ام مدام DotA بازی می‌کنم و مدام میبازم. 

وقت‌هایی که عصبانی ام تو شرکت جای کار کردن هی راه میرم و از یخچال چیزی برمیدارم میخورم. 

وقت‌هایی که عصبی ‌ام سعی می‌کنم هی بخوابم تا زمان بگذره. 

 

کاراموزی که آلمان قبول شده بودم رو نمیتونم برم چون دانشگاه قانع نمیشه که من برگردم. میخوام قانعشون کنم که متاسفانه به دلیل کرونا هر روز یه نفر نمیاد!

اپلایم جوابش اومده با اینکه دانشگاه خوبی قبول شدم اما جرئت نمیکنم برم تو یوتیوب حتی اسمش رو سرچ کنم.

 

خود اون دانشگاه ایمیل میزنه که بیاید که وبینار گذاشتیم آشنا شید با امکانات دانشگاه یا مثلا Tour داشته باشید در campus اما من با خودم میگم نکنه اینا رو برم ببینم، خوشم بیاد و بعدش نشه که برم.

اون موقعست که باید دو برابر ناراحت باشم.

 

ممکنه ۷ ۸ ماه بعد در حال ریسرچ باشم یا ممکنه در آموزشی پادگان!

من تلاش خودمو کردم ولی آینده مثل عکس پایین تاره. 

حقیقتا خسته شدم از ایرانی بودن!

 

 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها